آنوشا جانآنوشا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

خوشبختی ما باتو کاملتر شد

25 روزگی دخترم آنوشا

دخترم امروز بیست و پنج روزه که وارد زندگی جدیدت شدی و به زندگی من و بابامحمد هم قشنگی بیش از پیش دادی من و بابا که حسابی با تو سرگرم شدیم و وقتی توی روز یه ساعن بیشتر میخوابی دلتنگت میشیم خیلی چیزا هست که واست ننوشتم راستش وقت نمیکنم چون اکثر اوقات مشغول کارای تو هستم عزیز دلم نه تنها من بلکه بابایی هم خیلی به تو میرسه و اگه کمک های اون نبود من نمیتونستم دوام بیارم با کمک هاش و وجودش بهم دلگرمی میده توی کارای تو خیلی کمک میکنه و همیشه کنارمونه روزی چند بار ماساژت میده و باهات حرف میزنه و توام حسابی بهش گوش میدی و عکس العمل نشون میدی قربونت برم دختر باهوشم که احساس میکنم خیلی چیزارو متوجه میشی چون به همه چیز عکس العمل نشون میدی و نگا...
17 تير 1392

19روز با دخترم

سلام عشق مامانی امروز نوزده روزه که پیش ما اومدیی و زندگی مارو پربرکت کردی عزیز دلم خیلی خیلی دوست داریم اصلا فکرنمیکردم اینقدر بهت وابسته بشم دوست ندارم حتی یک ساعت ازت دور بشم وقتی بیشتر از دوساعت خواب باشی خیلی دلتنگت میشم و دوست دارم بیدارت کنم بابایی هم خیلی خیلی  دوستت داره عزیزم بعضی وقتا اذیت میشم از شب بیداری و زخم شدن نوک سینه هام و خستگی ولی عشق به تو همه چیز رو از یادم میبره نفسم زیاد وقت نمیکنم بیام برات بنویسم خیلی چیزا رو هم یادم میره بنویسم الان مثل یه فرشته کوچولو خوابیدی و بابایی هم زل زده بهت و منم اومدم که برات از بودنت کنارمون بنویسم الانم اون چشمای درشت و قشنگت رو باز کردی جیگرم الانه که شیر بخوای و مامان ر...
10 تير 1392

23 خرداد خاطره شد...

دخترم دختر قشنگ و نازم روز 23 خرداد بلاخره انتظار تمام شد و تو خودت بدون هیچ دخالتی اومدی پیشمون وای نمیدونی من و بابایی چقدر عاشقتیم و چقدر بهت وابسته شدیم تو شدی تمام سرگرمی و عشقمون دختر قشنگم وقتی با اون چشمای درشت و سیاه بهمون نگاه میکنی دوست دارم بخورمت موهات هم سیاه و قشنگن همه به موهات علاقه مند میشن فکر نمیکردم اینقدر مو داشته باشی شیرینم دختر خوابالوی من مجبور میشم به زور بیدارت کنم تا شیر بخوری اخه دوست دارم زود بزرگ بشی ولی برعکسش شبا خیلی نمیخوابی اما کم کم داری با هماهنگ میشی و میزاری کمی بخوابیم! تا هفت روز که اصلا نخوابیدم شاید فقط چند ساعت تونستم بخوابم ولی الان دوشبه که میتونم چند ساعتی بخوابم ازت ممنونم دخت...
1 تير 1392